معنی چخن هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو
چخن هکاردن
دروغ گفتن، چاخان کردن
ادامه...
دروغ گفتن، چاخان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پمن هکاردن
پیمانه کردن، اندازه گیری مساحت زمین
ادامه...
پیمانه کردن، اندازه گیری مساحت زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
چرا هکاردن
چریدن
ادامه...
چریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چپر هکاردن
پرچین کردن، حصار کردن با شاخ و برگ گیاهی
ادامه...
پرچین کردن، حصار کردن با شاخ و برگ گیاهی
فرهنگ گویش مازندرانی
چفت هکاردن
جور کردن، تراز کردن تخته ها در نجاری
ادامه...
جور کردن، تراز کردن تخته ها در نجاری
فرهنگ گویش مازندرانی
گمن هکاردن
گمان کردن
ادامه...
گمان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مخش هکاردن
کار شگفت انگیز کردن در ورزش، تمرین کردن، قدم رو کردن سرباز
ادامه...
کار شگفت انگیز کردن در ورزش، تمرین کردن، قدم رو کردن سرباز
فرهنگ گویش مازندرانی
وخم هکاردن
وقف کردن
ادامه...
وقف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چک هکاردن
اصابت کردن، برخورد کردن
ادامه...
اصابت کردن، برخورد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چم هکاردن
عادت کردن، قلق کسی را به دست آوردن، آماده کردن، راضی کردن
ادامه...
عادت کردن، قلق کسی را به دست آوردن، آماده کردن، راضی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رخ هکاردن
برخاستن، صدای برخاسته از کشیده شدن جسمی بر جسم دیگر
ادامه...
برخاستن، صدای برخاسته از کشیده شدن جسمی بر جسم دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
سخ هکاردن
سیخ کردن
ادامه...
سیخ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
یخ هکاردن
کسی را مسخره کردن، سرد شدن
ادامه...
کسی را مسخره کردن، سرد شدن
فرهنگ گویش مازندرانی